Thursday, May 18, 2006

old weblog memoirs

وبلاگ معدوم


نقش بر آب
وقت قرار و دل بي قراره
چشام واسه ديدن تو در انتظاره
ساعت ديوار تند مي ره انگار
خبر اوردن نمي ياي براي ديدار
ديشب هر چي به تو گفتم
بچگي بود پشيمونم
تو ببخش منو عزيزم
تو ببخش زخمه زبونم
جاده عشق قرارمونه
تو اين غروب عاشقونه
بيا ببين دارم مي ميرم
دارم مي شم بي تو ديوونه
ساعت شيشه نه، نه. ساعت هفته
قرار ما ساعت پنج بود توي هفته!
مي گن نمي خواي منو ببيني
مثل قديما رو به روم تو پارك بشيني
به خدا وقتي كه ديشب با تو درد دل مي كردم
نمي دونستم كه داشتم اسممو باطل مي كردم
جاده عشق قرارمونه
تو اين غروب عاشقونه
بيا ببين دارم مي ميرم
دارم مي شم بي تو ديوونه
تموم ديروز حتي پريروز
همه پس اندازمو با پول كار هر روز
رفتم مغازه يه جين خريدم
واسه قرارمون هزار نقشه كشيدم
اما نقشه هاي ديروز همه شون نقش بر آب شد
به خدا قسم كه دنيا تو غروب سرم خراب شد
(صدا كن اسممو)
جاده عشق قرارمونه
تو اين غروب عاشقونه
بيا ببين دارم مي ميرم
دارم مي شم بي تو ديوونه








بسم الله الرحمن الرحيم
رييس جمهور دوست داشتني و گرامي و محترم سرزمين كهن و افتخار آميز ايران جناب آقاي دكتر محمود احمدي نژاد، با سلام و تبريك فرصت خدمتگزاري به ملت گرانقدر ايران و آرزوي موفقيت حضرتعالي در اين راه.
اينجانب چند سالي در علوم انساني پژوهش نموده ام و پس از مواجه شدن ايده ها و فلسفه هاي بكر معدن وجودم با سيمرغ عطار و جام جمشيد در فرهنگ ايراني اسلامي و اتفاق افتادن آشنايي بين آنها و عبور من از آن اتفاقات، به يك پروژه مشخص رسيده ام و چند سالي است كه در همه اوقاتم به اين پروژه مي انديشم و هر گاه فرصتي مي يابم در راه پيشرفت و توسعه اين پروژه حركت مي كنم و گام برمي دارم.
بعضي صاحبنظران معتقدند جوامع توسعه يافته در اثر پيشرفت تكنولوژي، تا سال 2025 وارد عصر مجازي و معنوي خواهند شد و با ظهور ابعاد ديگر و از ميان رفتن بعضي قيد و بند هاي واقعيت، افراد جوامع ما عميقا وارد يك دنياي ديگر خواهند شد. و من معتقدم كه اين عمق جدي است.و من بعنوان نابغه قرن، خود را شايسته تر از باد براي باغباني ميدانم. و البته ما جايگاه باد را نيز مثل جايگاه همه چيز و همه كس مشخص خواهيم نمود و باد را نيز به استخدام خواهيم گرفت.
قدرت كلمات را نبايد دست كم گرفت. من خود نوجوان و جوان آرمانگرايي بوده ام. من جهان مورد نظر را جهان آرماني ناميده ام تا ما با تكنولوژي آينده، جهان آرماني را براي نوع خود بسازيم. و تعريف و مدلي كه از جهان آرماني بايد ارايه شود، در كارهاي پر نقص قبلي يم اندكي مشخص شده و در فيلمنامه ايده آلويزيون كه به دليل عدم دسترسي به امكانات و اعتبارات لازم نوشته نشده، بايد دقيقتر و قابل تكيه تر و قابل استنادتر و قابل اعتمادتر و جذابتر تعريف و تصوير شود.
من فيلمنامه وايتويزيون را كه خودم شخصيت اول آن در خانه و فاميل و محل و شهر و ايران و كره زمين هستم نوشته ام و در آنجا به اين نتيجه رسيده ام كه شايستگان بايد حاكم شوند. يكي از دلايل لزوم انتقال قدرت به شايستگان اين است كه:
تا وقتي جوامع بشري نياز به سياستمداران حاكم دارند، شايستگان بايد حاكم باشند تا بعضي مشكلاتي كه در اثر حكومت فرومايگان و با دستان خود بشر براي بشر بوجود آمده، با حكومت شايستگان رفع شوند و ما به اول راه برسيم و مستعد نزول خيرو بركت و نور شويم و حركت را آغاز كنيم. اگر شايستگان شكسته و مقهور و مطرود شده و فرومايگان و كلاغان پيروز و حاكم شوند، قار قار حاكمان، همه ما را با هم و به جرم هم از صداي علي اكبر ابراهيمي محروم خواهد نمود و خوبها و خيرخواهان و دوستداران حقيقت (علي اكبر ابراهيمي)، اندكي از راه و رسم خوبي نااميد مي شوند و مشروعيت اعمال شيطاني، نهادينه شده و مقدمات فراگيري ظلمت و شيطان پرستي در جامعه فراهم خواهد شد.
اگر من اسپونسوري بيابم كه يك پژوهشگاه براي تحقيقات و توسعه پروژه تاسيس كنم، از هر كس و هر جايي كه اسپونسورم شده متشكر خواهم شد. دفتري با امكانات و اعتبارات محدود و چند پژوهشگر جوان كه بعنوان كارمند در استخدام پروژه باشند نيز فرصتي بسيار مغتنم و برآورده شدن آرزويي بزرگ براي من محسوب مي شود.
دريافت يك وام سه ميليوني جهت خريد يك اتومبيل صفر قسطي براي مسافر كشي و سر و سامان دادن به وضع زندگيم هم از ديگر هدفهاي من در سالهاي اخير بوده. اما علي رغم دويدنهايم در عرصه هاي كارگري و يا نامه دادن هايم به اينجا و آنجا، نتيجه فعاليتهاي نخبگاني كه شما از ايشان با نام رييس جمهور سازندگي و رييس جمهور اصلاحات ياد مي كنيد و ديگر مسوولين و مديران نظام جمهوري اسلامي ايران اين نبوده كه من به حداقلهاي يك زندگي معمولي دست يابم. و اكنون بدليل نداشتن پول پيش اجاره يك سقف و نداشتن جايي براي نگهداري كتابهايم، در آستانه از دست دادن كتابخانه شخصي يم هستم. من همين الآن خانه ام را مي خواهم تا باور كنم كه اين سرزمين متعلق به من است.
من قبل از هر زخمي گفته ام و باز هم مي گويم:
در تن من ديگر جايي براي زخمي ديگر نيست. نه! من از ضربه استقبال نمي كنم.
از دست دادن كتابخانه شخصي، ضربه گراني بر من خواهد بود. شما نماينده ملت ايران و نماينده نخبگان ايران و نماينده حكومت ايران هستيد. من شما را دوست دارم و به تازگي با چهره نوراني شما عزيزم آشنا شده ام و شناخت چنداني از شما ندارم (هنوز عملكرد شما را نديده ام). اما گمان مي كنم شما شخصيتي با ايمان و خداپرست و كاملا تسليم و مطيع خدا هستيد. از شما خواهشمندم يك جواب قابل قبول و قابل تحمل و دور از تمسخر و تحقير و ابتذال به اين نامه ارايه فرماييد. و اگر غير اين بشود، من حق خواهم داشت علي رغم ميل باطني يم، بدون در نظر گرفتن ديگر مشكلات و نيازها و اوامر و مسايل هموطنانم، با فرض اينكه كل بودجه مملكتم (ايران) ثروت شخصي خودم است و از من غصب شده و حتي حداقلش نيز از خودم دريغ مي شود، از خود در مقابل اغيار كه اسارت عقل كل باالقوه و مركز احساس جهاني و پرزيدنت جهان آرماني و نابغه قرن را در اين حال و روز مي پسندند و نماينده شان حقوق نابغه قرن را- كه حق حاكميت هم يكي از اين حقوق است - به وي برنمي گرداند، هرگونه دفاعي كه لازم باشد بكنم و در يك نفرين نامه كه آن هم مانند همين نامه به آخر فيلمنامه وايتويزيون ضميمه خواهد شد، گناهكاران و بي گناهان را با هم بسوزانم.
من صداي حضرت حافظ را مي شنوم كه مي فرمايد: گفتگو آيين درويشي نبود.
پس لطفا شما هم مرا كمك كنيد تا نيازي به گلايه كردن نداشته باشم. هر كس براي نابغه قرن احترام قايل باشد برنده و پيروز است.و هر كس به نابغه قرن بي احترامي نمايد به كره زميني ها بي احترامي نموده.
با احترام.
علي اكبر ابراهيمي
نظريه پرداز و بنيانگذار
تلويزيون واحد جهاني و جهان آرماني
19 مرداد 1384

بيانيه فيلمنامه وايتويزيون: www.persianlog.com/user/centurygenius
قسمتي از اسناد و مدارك پروژه:www.centurygenius.com
آدرس پست الكترونيكي:garibdarvatan@yahoo.com
آدرس براي جواب نامه:





شب

به نام خدا
آقاي دكتر، گويا صداي مرا نشنيديد. من 19 مرداد 1384 نامه اي به جنابعالي (رييس جمهور ايران) دادم. من مي توانم الگوهايي بسازم و ارايه دهم كه كشورهاي توسعه يافته، تمدن 20 سال بعد خودشان را بر مبناي آن الگوها شكل دهند. آيا شما دوست داريد قدرت و استعدادهاي من در راه هدفم صرف شود و من براي كره زمين و ايران افتخار آفرين باشم؟ من مي خواهم سيمرغ را صدا كنم. اما در اين وضع، اين كار يعني به ابتذال كشيدن سيمرغ و دعوت از خدا براي نزول و نابودي مقدسات.
اگر باز هم به نامه من بي توجهي شود ديگر تهديد نخواهم نمود، اين بار اقدام خواهم كرد. نفرين نامه اي خواهم نوشت و ايرانيان را به صد عيب متهم خواهم نمود و ايران را به شدت مورد حمله قرار خواهم داد. و هر چند شما رييس جمهور عزيز ايران را خيلي دوست دارم، اما بايد بگويم كه مسوول اين كار نيز شما سران حكومت امروز ايران خواهيد بود. لطفا قبل از اينكه مجبور شوم به منظور دفاع از مقدسات و دفاع از حقوق خدا و انبيا و اوليا و صالحين و نوابغ و پژوهشگران مخترع، اين مملكت و اين اسلام را بر سر سران نظام ويران كنم، رفتار خويش را با نابغه قرن تغيير دهيد و در مورد كمك به وي براي از دست ندادن كتابخانه شخصي يش عجله كنيد.
من صداي حضرت حافظ را مي شنوم كه مي فرمايد:
حافظا علم و ادب ورز كه در مجلس شاه
هر كه را نيست ادب لايق صحبت نبود
اما چگونه مي شود به سازهاي جامعه شما رقصيد و با آدمكهايش وارد تعامل شد و مودب هم ماند! وقتي نابغه قرن مجبور باشد در جواب جامعه شكلك دربياورد، حاكم حق ندارد از گستاخي وي دلگير شود.
آقاي دكتر، اگر چه از ماهي مقدس اسير در شب نشيني خرچنگهاي مردابي توقع رقاصي دارند، اما حق حاكميت و حق امر و نهي از حقوق وي است. و وي هر وقت هر كاري كه لازم بداند انجام خواهد داد. حتي اگر آن كار نابودي همه با هم و به جرم هم باشد. و اگر حاكم غاصب به تكرار رسم ديگر حاكمان، با كتك و تحقير و توهين با وي رفتار كند، ديگر هيچگاه حق هيچگونه گلايه اي در مورد بي رحمي اين مهربان نخواهد داشت.

علي اكبر ابراهيمي
نظريه پرداز و بنيانگذار
تلويزيون واحد جهاني و جهان آرماني
جمعه 4 شهريور 1384
26 سپتامبر 2005


نام خدا
عاليجنابان و سران محترم نظام و نماينده محترم عاليجنابان، جناب آقاي دكتر احمدي نژاد، با سلام.
شما چطور عاليجناباني هستيد كه امنيت ملي كشور برايتان اهميتي ندارد! مگر حفاظت از امنيت ملي ايران وظيفه شما نيست؟ من امنيت ملي ايران را تهديد كرده ام اما شما باز هم خودتان را به نشنيدن و خواب زده ايد. بيدار شويد كه اگر جواب مرا ندهيد و روند پيدايش نفرين نامه را متوقف نكنيد، ملت ايران شما را نخواهند بخشيد.
حيف است پايان قصه وايتويزيون به نفرين سياه ختم شود. هر چند قسم خدا مرا موظف به نوشتن آن نفرين نامه كرده، اما خود خدا نيز به من اجازه داده نفرين نامه را ننويسم و متني ديگر به جاي نفرين نامه بنويسم و در آنجا نور مقدس را كه خود من هستم به منصه ظهور برسانم.
من نسخه اي از نفرين نامه ام كه در آن تصوير سياهي از ايران ارايه خواهد شد را نيز براي شوراي امنيت سازمان ملل متحد خواهم فرستاد و با قدرت جادويي قلم نابغه قرن آنها را خواهم فريفت و نسبت به ايران بدبين خواهم كرد.
اگر با كتك و تحقير و توهين مرا متوقف كنيد و صداي مرا در نطفه خفه كنيد، اين براي من مطلوب و خوشايند نيست و براي نوع بشر نيز ممكن است يك جدايي و دوري عميق ديگر از خدا باشد. اگر جوابي محترمانه به نامه من بدهيد و كمكم كنيد تا بتوانم كتابخانه شخصي خود را حفظ كنم، اين براي من مطلوب و قابل قبول خواهد بود و ممكن است من بتوانم خدماتي به نوع بشر ارايه دهم و ايشان را به سطوحي برسانم كه براي خدا جالب توجه باشد و نظر خدا به ما برگردد. اگر مي خواهيد اقدامي كنيد، همين الآن اقدام كنيد.
متن نامه اي را كه من به رييس جمهور محترم داده ام و بايد جواب داده شود در وبلاگ اينجانب مي توانيد ببينيد. با احترام.
رونوشت:
- مقام رهبري
- دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام

www.persianlog.com/user/centurygenius

علي اكبر ابراهيمي
نظريه پرداز و بنيانگذار
تلويزيون واحد جهاني و جهان آرماني
6/6/1384
28 آگوست 2005



به نام قاضي حاجات
قاضي محترم پرونده در دادگاه انقلاب تهران
مقام مسوول مربوطه محترم و يا رييس محترم قوه قضاييه
با سلام و خسته نباشيد
اينجانب علي اكبر ابراهيمي نظريه پراز و بنيانگذار تلويزيون واحد جهاني و جهان آرماني هستم. و ديوان حافظ،سيمرغ عطار و جام جمشيد از منابع و مراجع اصلي من براي كاركردن اين پروژه بوده اند.
چند روزي است با خبر شده ام يكي از دوستانم بنام حقيقت محمدي در زندان قزلحصار محبوس شده اند و از اين بابت ناراحت و نگرانم اكنون اميدوارم بتوانم زودتر ايشان را ببينم و از شما خواهشمندم با نوشتن نامه اي براي مسوولين محترم زندان، شرايط انجام اين ملاقات را تسهيل فرماييد.
براي آزادي جناب آقاي حقيقت محمدي گويا چيزي بنام قرار كفيل صادر شده و ظاهرا آزادي ايشان با گروه گذاشتن يك فيش حقوقي ساده نيز امكانپذير است اما از آنجا كه عليرغم قصد و تلاش من براي خدمت به مردم در طول عمرم جامعه ما حقوق خاصي براي من قايل نيست، من هيچ فيش حقوقي يي هم دريافت نكرده ام كه براي دادگاه قابل قبول باشد و اشتغال من براي معاش و در اموري غير از پروژه پژوهشي يم بيشتر در محيطيهاي كارگري ساختمانهاي نيمه كاره و ديگر عرصه ها بوده و از محل كارم فيش حقوقي دريافت نمي كنم. وضعيت مالي يم هم طوري است كه حتي كتابخانه شخصي خودم نيز در حال از دست رفتن است .
جوامع ما خود تركيبي از شياطين (تروريستها و كافرها و رواني هاي جسور) و حقايق ( مودبها) هستند. كمال تمدني كه بشر امروز به آن رسيد آنقدر پست است كه ما با بد نيتي هاي درون خود لباسهاي تفرقه انگيز بر تن حقايق واحد و يگانه مي پوشانيم و بخاطر جدال هر شيطان با خودش در جوامع مختلف، اين جوامع متفرق را كه هر يك خود هم از شياطين و هم از حقايق شكل گرفته اند در مقابل هم قرار مي دهيم و حقايق با غيرت و ايثارگر را به تقابل وا ميداريم و فرصت نفسي تازه كردن و نگاه كردن و ديدن و شناختن و تفكر و تعمق و تمركز و رسيدن به يگانگي و در نهايت غلبه و پيروزي خير بر شر در كره زمين را از نيروهاي خير و حقايق سلب مي كنيم .
متهم اين پرونده از رفقاي بنده هستند و عاملي مهم از عوامل رشد اينجانب در راه حقيقت و خير و بندگي و معرفت خدا و خدمت به خلق خدا بوده اند اما نواقص و عيبهاي جامعه باعث شده بعضي از شياطين در نهادهاي كوچك و بزرگ اجتماعي، قيافه مودبها و حقايق را به خودشان بگيرند و بر جايگاه ايشان تكيه بزنند و حاكم شوند و بعضي از حقايق و مودبها به شكل شياطين معرفي شوند و آنگونه كه در شان شياطين است با ايشان رفتار شود. به راستي تا كي حضرت مسيح بايد به جاي ما مصلوب شود و نان را حيف نانها بخورند و امام حسين بايد بجاي ما به جنگ فرستاده شود و از حقوق مخاطباني كه وجود ندارند دفاع كند! تنها جرم حقيقت فقط نازل نشدن و فراتر از زمان و فهم ما بودن است و تنها هنر ما تحفه اي از فهم خود به نام قانون ساختن و بكار بردن آن در تقابل و برخورد با حقيقت است اگر ما به حضرت سيمرغ و به شعور آن حضرت بي احترامي كنيم و در پندار ، گفتار و رفتارش فضولي كنيم و حتي از وي ايراد بگيريم و متهم و محكوم و مجازاتش نماييم. اين نتيجه همان الگوي پست و حقيري است كه نوع بشر در اين عصر به كار مي برد و حتي پيشرفته ترين كشور ما يعني امريكا هم از دستيابي و عمل به الگوهايي بهتر و به درد بخورتر از اين عاجز است .
جوامع امروزي ظاهراً آنقدر غني هستند كه حتي نيازي به نبوغ و طرحها و صداي عقل كل هم ندارند. چنين جوامعي چنان سخت و چهار چنگولي به قوانين ناقص خويش چسبيده اند كه اگر بهترين صداها را نيز بشنوند باز هم « ول كن ماجرا» نيستند وبا همين ماجراها و شر و شورشان منتظرند تا بالاخره روزي ناجي آخر الزمان هم بيايد و گردن وي را نيز با تيغ خودپرستي و جهل نزنند. و البته در چنان شرايطي كه بندگان خدا روزگارشان سياه است باز هم همه ما و حتي شياطين ، مديون همين بندگان خدا هستيم كه واسطه نزول خير و بركت و نور و نان هستند و اعتبار رفاقتند و در جواب بدي هاي ما مي گويند: « گفت و گو آيين درويشي نبود، ورنه با تو ماجراها داشتيم» آري هر چه ما داريم از صدقه سر ايشان است. آيا ما نبايد شاكر باشيم
اگر پندارها، گفتارها و رفتارهاي مقدسي كه ما را به رفاقت، تفاهم و يگانگي مي رساند در جابجايي كره زمين با شكست مواجه شوند و نيروهاي شيطاني كاملا پيروز و حاكم شوند و شيطان بر جايگاه مقدس تكيه زند، اينگونه خواهد شد كه در صورت تهديد شدن كره زمين و نياز سياره مان به اقدامي نجاتبخش از جانب ما در پايگاه ناسا، ما نخواهيم توانست به پايگاه ناسا وارد شويم. چون درهاي ناسا بسته و قفل خواهد بود و ماشين خود به جاي انسان براي سرنوشت نوع ما تصميم خواهد گرفت. و ما در حالي كه به قانون روز و نظم موجود چسبيده ايم و براي اين نامه حتي در حد يك فيش حقوقي هم احترام و ارزش قايل نيستم ، به جرم درگيري با خودمان متهم، محكوم و مجازات مي شويم و از بالا برايمان تصميم مي گيرند و آنچه را كه بايد بچسبيم و مشغولش باشيم بر سرمان نازل مي كنند.
و واي بر ما اگر انبيا و اوليا و صالحين و دانشمندان و نوابغ و مخترعاتي كه مطلقاً بنده خدا هستند ما را نفرين نيز كرده باشد آنگاه هرگونه تغييراتي ترسناك خواهد بود. پس بهتر است همين امروز از خشم خدا بترسيم و نه فردا. اتقوالله، اتقوالله. اتقوالله.
تفكيك قوا به قضاييه و مقننه و مجريه در حاكميت كشور مواضع مرا در قبال حكومت ايران متفرق نمي كند و هرگونه رفتار محترمانه و يا تاسف بار از جانب هر كدام از اين قوا با نابغه قرن كه خود من هستم بعنوان طرز رفتار و تعامل حكومت با بنده در خاطرم ثبت و محسوب خواهد شد .
من هم اكنون و همينجا به حكومت ايران پيشنهاد مي كنم اين نامه را گرو نگه دارد و حقيقت و سيمرغ را آزاد كند و از همه افراد جامعه نيز دعوت مي كنم به داد نابغه قرن برسند و با پرداخت يك وام كوچك، از كتابخانه شخصي پژوهشگري كه مي خواهد عقل كل را ترميم و تدوين كند و به استخدام ما در آورد محافظت كنند و قبل از همه اينها در مورد به زنجير و بند كشيده شدن سيمرغ و حقيقت بخاطر جهالت و گناهكاري و پليدي و فرومايگي جامعه ما اقدام فرمايند و حضرت سيمرغ را از دست خودشان نجات بخشند و از زندانها و حصارهايي كه در شان جوامع ماست آزاد و خلاص نمايند.
اما ظاهراً ما هنوز هم آرمان حضرت مسيح را نشنيده ايم و عمل و مرسوم نكرده ايم گويا هنوز هم نوع بشر فقط به كسي احترام قايل است كه اهرم قدرت در دستش باشد پس نابغه قرن نيز مجبور است به منظور جلوگيري از به ابتذال كشيده شدن مقدسات توسط بعضي همنوعان و معاصرينش قدرت خويش را درسطور زير به نمايش گذاشته و از « مقام انسان» دقاع كند.
در نامه هايي كه هفته هاي گذشته به سران حكومت و نظام نوشته ام و شما مي توانيد رونوشتي از آنها را در وبلاگم ببينيد گفته ام كه حق نفرين نامه نوشتن در مقابل ايران براي من محفوظ است و اگر كمكم كنند تا بتوانم كتابخانه شخصي يم را حفظ كنم، مي توانم متني ديگر به جاي آن بنويسم. قرار بود ظرف چند ماه آينده من چند روز مرخصي و وقت فراغت به دست آورم تا روي آن متن و يا نفرين نامه كار كنم. اما كنون در اين فرصت دست و پا شكسته نيم روزه يك تصوير كلي از آن طرح دفاعي به نظرم رسيده كه در اينجا با وجود نواقصي كه ممكن است داشته باشد و بعداً بايد رفع شوند مطرحش مي كنم گمان مي كنم ساختار والگوهاي آن متن تا حدودي شبيه ادامه اين نامه باشد .
عزيزان من، اين الگوهايي كه به شما ارايه مي شود، شايد در نظر شما تلخ و تند و يا خنده دار و تمسخر آميز باشد اما در نظر فرزندان شما كه آيندگان هستند، بعضي از معاصرين من خنده دار و تلخ و تند خواهند بود. اين الگوها در حريم يا تلويزيون خصوصي هر فرد انساني توسط خود آن افراد انساني كه خود هزينه هاي هر آنچه را كه مي گويند خواهند پرداخت قابل استفاده خواهد بود .
من هم مي توانم نفرين نامه را بنويسيم و هم مي توانم مناجات نامه را بنويسم من ابتدا يك مناجات نامه مي نويسم و در ابتداي آن اين بيت حضرت حافظ را مي آورم. « حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مريز، حاجت آن به كه بر قاضي حاجات بريم .» و با اين بيت سازمانها و نهادهاي حمايت از حقوق بشر را كه اصلاً نمي دانند صداي نابغه قرن در ته كدام چاه مرده و همچنين دادگاهها را كه قوانينشان ناقص است تحقير خواهم نمود.
در اين مناجات نامه در مورد تعهد و قرارم با خدا در مورد خدمت به عاليه اش (مردم) و محبوبيت و تقرب نزدش بعنوان پاداش خدمت ، اشاره اي غيرمستقيم خواهم نمود و ازبابت نواقص و عيوبم از خدا عذرخواهي نموده و استغفار خواهم كرد. و به شكلي كه اميدوارم مودبانه و هنرمندانه باشد از آندسته از افرادي كه در فاميل و محل و شهر و ايران در بعضي جاها و مواقع خاص تو روي نابغه قرن وايستادند و تصوير شيطان را در جلدشان منعكس نمودند و مانع راه نابغه ما شدند و به روند عادي پيشرفت پژوهشهاي وي آسيب رسانند گلايه هايي توام با اشاره و رمز و راز كه، فقط براي خدا و افراد محدود خود آن جوامع و اصناف كوچك قابل فهم خواهد بود ارايه خواهم كرد اما اسمي از ايشان نخواهم آورد.
شياطين فرصتي خواهند داشت تا اعتراف و ابزار ندامت كنند. البته آمدن شياطين بطور مستقيم روبروي (انسان ) خود يك گستاخي و دودره بازي ديگر محسوب مي شود و شياطين بايد به مركز يا فردي كه مسووليت نمايندگي انسان را به عهده خواهد گرفت مثلاً پروفسور حسن امين در ماهنامه حافظ – رجوع كنند و به گناهانشان اعتراف كنند و ابزار ندامت كنند و مبلغي براي جبران خساراتي كه همچون آفت به كره زمين وارد آورده اند بپردازند و اگر شياطين از تصليب مسيح شرم نكنند و نيايند و ابزار ندامت و اعتراف نكنند، اين حق براي نابغه قرن محفوظ خواهد بود كه همه ما را با هم و به جرم هم متهم و مجازات كند. به اين صورت كه اگر مثلاً گناهكار صنف كافي شاپ دارهاي تهران اعتراف نكند، من حق خواهم داشت همه كافي شاپ دارهاي تهران را به عيوب فراوان متهم كنم و قسمتي از متن را از شكل مناجات نامه به شكل نفرين نامه تغيير دهم. اما اگر صاحب كافي شاپ مورد نظر امد و اعتراف كرد و خسارت را جبران كرد ، ما وي را خواهيم بخشيد و منت خدا را خواهيم كشيد و آنقدر بندگي يش را خواهيم نمود تا شايد جراتي به ما بدهد كه اجازه شفاعت شياطين مورد نظر را از وي بطلبيم . يا مثلاً اگر شياطين محله اي كه زادگاهم بوده نيايند و به گناهانشان اعتراف نكنند من حق خواهم داشت از همه بچه محلهايم دل بكنم و به منظور شكستن پلهاي پيوند و آشتي ايشان را به عيوبي متهم كنم و اگر روزي در پرتگاههاي صعب از من كمك بخواهند نسبت به صداي ايشان كر شوم. چرا كه گناه نشنيدن گناه جوامع بشري است نه گناه نابغه قرن.
البته فقط شياطين موثر نيستند . حقايق و مودبها هم مي توانند موثر باشند بدين ترتيب كه از نواقص و عيوب و بدي هاي من چشم پوشي كنند و مرا ببخشند و مرا بشناسند و صدا كنند و بيافرينند و با پولهايي كه به دست پروفسور حسن امين مي سپرند تا ايشان به من بدهند، مرا سپورت كنند تا من بتوانم سر پا بايستم و كم كم قوي تر شوم و روزي حاكم شوم و شياطين را سر جاي خودشان بنشانم تا مانع راههاي حقايق و مودبها و نابغه قرن نشوند و اگر شده اند خود شرم كنند و يا ازجانب ما و با آيين درويشي، ملامت و تنبيه و تضعيف و متوقف شوند.
در صورت لزوم نام بردن از شياطين و نبودن هيچ چاره ديگري،يك بار ديگر تاكيد مي كنم كه ما بايد نام ايشان را در داخل همان اصناف و نهادهاي كوچك خودشان و بطور پنهاني و با اشاره و كنايه و هر ادبياتي كه درست و لازم است مطرح كنيم تا در محدوده جوامع كوچك خودشان و بطور مخفيانه و مودبانه ملامت و تنبيه شوند و پندار گفتار و رفتارشان تقبيح شود و ايشان رسواي جهان نشوند و (انسان) مورد تنفر و دشمني هيچ كس واقع نشود و خود نيز از كسي متنفر نباشد و دشمن هميشگي هيچ كس نشود . شايد دنيا بايد با همين سياست پاك پيش رود و شايد تدوين ادبيات اين سياست لازم است به گمانم آيين درويشي مورد نظر حضرت حافظ در آن بيت نيز همين بوده است .
گراميان، سيمرغ را آزاد نماييد. كتابخانه شخصي مرا آتش نزنيد احترام نابغه قرن را حفظ كنيد. نگذاريد تصوير ايران پيش چشمم سياه شود و بجاي دلسوزي براي خودم و نهادهاي كوچك و بزرگ جامعه و پرداختن به اصلاحات ، فقط عبارت « ايران سياه است » را تكرار كنم. اجازه بدهيد دلم به حال خودم بسوزد.
مژده بدهم كه در آن مناجات نامه تعريف بهتري از خدا مطرح خواهم نمود تا ماترياليستها نيز بتوانند معتقد و ملتزم به در نظر گرفتن خدا شوند و خدا پرستان نيز به بازبيني و تعريف مجدد رتباطشان با خدا دعوت خواهند شد.
من پر از طرحها و ايده ها و الگوهاي نجاتبخش هستم. اگر همنوعان و معاصرين من احترام مرا حفظ كنند، به نفع خودشان است و به خودشان احترام قايل شده اند و اگر كسي به من بي احترامي نمايد به خودش و به همه ما بي احترامي نموده . موفق و مويد باشيد .
رونوشت :
- پروفسور حسن امين
- وبلاك اينجانب
علي اكبر ابراهيمي
16/6/1384






سيمرغ محترم افسانه ها، با سلام.
رفتار قضات محترم دادگاه انقلاب تهران با نابغه قرن در تاريخ 16/6/1384 ،احترام آميز، مودبانه، هنرمندانه و هوشمندانه بود . گمان مي كنم اين روشنايي حاصل حكومت هشت ساله پرزيدنت خاتمي است. دادگاه انقلاب قلعه شيطان نبود و به نور مقدس در آنجا بي احترامي نشد. اكنون با ديدن همين يك ذره احترام، مصمم با چنگ و دندان كتابخانه شخصي خود را حفظ كنم و از ايران نروم و با مهاجرتي افتضاح، براي خود و كشورم ننگ به بار نياورم. به همين منظور از آنهايي كه هر 9 روز يك بحران براي دولت آقاي خاتمي ايجاد مي كردند و همچنين از ديگران خواهشمندم كه از خدا بترسند و چوب لاي چرخ پرزيدنت جديد نگذارند . شايد آقاي دكتر احمدي نژاد هم همچون آقايان خاتمي و رفسنجاني مرا زير پا له كنند و هيچگونه پولي به من ندهند. اما من براي ايشان احترام قايلم. چون ايران را دوست دارم و كشور را كاملا سياه نمي بينم و تنها گذاشتن این مرد را به جرم اينكه پست و مقامي به من پيشنهاد نمي دهند مصلحت نمي بينم. اما اين را هم بگويم كه هر چند بدليل پايين بودن سطح هوشمندي و يا بدليل خودكامگي در ميان حاكمان جامعه ايران، استعدادهاي من همچنان در حال هرز رفتن است، ليكن خود را شايسته مقام تشخيص دهنده مصلحت ايران و جهان و شايسته مقام رهبري ايران و جهان و شايسته مقام پرزيدنتي جهان مي دانم.
من دسترسي به اطلاعات پرونده هاي همه افراد انساني در كره زمين را يكي از حقوق مسلم خود مي دانم. و محروم شدن خود را از اين حق، محروم شدن بشريت از آزادي و استقلال و حقوق بشر مي دانم. اما اين كره زميني ها خيلي زرنگ و شوخ طبعند. ايشان حتي اطلاعاتي در مورد پرونده رفيق خودم هم به من ندادند و هيچكدام از اوامر مرا اطاعت نكردند . اين براي من بهتر شد. چون مي توانم دور از مسووليت، يك نفس راحت بكشم. اما من فقط متعلق به خودم نيستم. بشريت مرا صدا مي كند .من معاصرين و همنوعانم را دوست دارم و به ايشان نيازمندم. من از ايشان جدا نيستم و با ايشان يگانه ام.
نور خدا همه جا هست. و من براي گراميانم در دادگاه انقلاب تهران احترام قايلم و ايشان را دوست دارم. چون حداقل آنقدر هوشمند و منصف بودند كه رفتارشان با نابغه قرن احترام آميز بود.
اصلا پرونده سازي براي جقيقت، گناه پليس و دادگاه انقلاب شهر سفيد و مقدس بوده. چون پرونده از آنجا به دادگاه انقلاب تهران فرستاده شده.
من حق نظارت و بازرسي را يكي از حقوق مسلم خود مي دانم . درست است كه ما به احترام حقيقت ، آن شهر را شهر سفيد و نه سياه مي ناميم اما متاسفانه روزي كه در دادگاه انقلاب شهر سفيد و مقدس بودم، ديدم يكي از شياطين كه موفق شده بود به آن تشكيلات نفوذ نموده و از كاركنان آن مجموعه شود ، با صداي بلند در سالن با دوستانش شوخي هاي زشتي مي نمود كه حتك حرمت فضاي عمومي آن دادگاه و دادسرا محسوب شد. عزيزم جناب آقاي همايوني از قضات محترم آن شهر نيز متوجه موضوع شدند. اما گمان مي كنم ايشان صلاح دانستند بعدا با آن فرد برخورد شود . البته از جامعه اي كه احترام حقيقت را نگه ندارند و براي حقيقت پرونده سازي كنند بيشتر از اين نيز نمي توان انتظار داشت.
در چنين شرايطي نتيجه مي گيريم، من حق داشته ام كه تا كنون بطور مستقيم و واضح در مورد پرونده هسته اي ايران ابراز نظر نكرده ام. اما در نظر دارم به احترام رفاقت و به منظور خدمت به روند پيروزي خير بر شر و نور بر ظلمت و جلوگيري از نزول سطح بشريت و كمك به ارتقا اين سطح كه در واقع كمك به خودم است ، عبارت زير را بعنوان صدقه سر حقيقت، به ما كره زميني ها تقديم كنم: (( از همه كشورهاي كره زمين خواهشمندم احترام ايران را حفظ كنند)).
اگر روزي حقيقت را آزاد كنند و من سيمرغ را ببينم، از وضعيت زندان و از حقوق وی واز رفتاري كه با وي شده خواهم پرسيد و در صورت لزوم، عبارت مورد نظر را در قسمت نظر خواهي سرود ((اي ايران اي مرز پر گهر)) در وبلاگم قرار خواهم داد تا توسط من رسما بيان شده باشد .
با احترام
علي اكبر ابراهيمي
18/6/1384




به نام خدا
قدرت بازوي پرهيز به خوبان مفروش
كه در اين خيل حصاري به سواري گيرند

با هر گونه اقدام نظامي و جنگي عليه ايران مخالفم.
اي كه در كشتن ما هيچ مدارا نكني
سود و سرمايه بسوزي و محابا نكني
دردمندان بلا زهر هلاهل دارند
قصد اين قوم خطا باشد، هان! تا نكني
گويا فهميدن اينكه ايراني ها هم آدم هستند براي كره زميني ها خيلي سخت شده. گويا دنيا به ناسپاسي و ظلم و جور و نا رفيقي با سرزمين پندار، گفتار و رفتار نيك عادت كرده و دوست دارد هر چهل، پنجاه سال يك بار بزند توي سر خودش تا ايران نتواند يك نفس راحت بكشد و به سمت پيشرفت و توسعه و عاشقي حركت كند. اگر كره زميني ها آنقدري شعور داشتند كه بتوانند بفهمند هر ذره از خاك ايران قابل پرستش است، اينگونه با ايران رفتار نمي كردند. جنگ يعني چه؟ من شرمگين و متاسفم كه همنوعان و معاصرينم اينگونه بحثها و مسايل را مطرح مي كنند.
شما كه اينهمه پيشرفته هستيد آيا الگوهايي بهتر از اين به ذهنتان نرسيد؟ يعني شما انقدر احمق و ناتوان شده ايد كه هيچ راه و چاره اي بجز بي احترامي و تحقير و توهين در مقابل ايران به ذهنتان نمي رسد؟ آيا غرب از خدا نمي ترسد؟ البته در حالت كلي و معمولي، ترس از خدا لزومي ندارد اما امروز كره زميني ها گستاخ و افسار گسيخته شده اند و در حال نابود كردن بعضي چيزها در خود مثل زندگي، احساس، عقل، وجدان، انصاف، لياقت و خيلي چيزهاي ديگر و بعضي چيزها در ايران هستند. و اين براي من كه صاحب كره زمين و هستي هستم، احساس ناراحت كننده و رنج آوري پديد آورده. و اين من كه شما گراميانم انقدر اذيتش مي كنيد، همانم كه اگر خدا بخواهد يك خداي يگانه را به بشريت معرفي خواهم نمود تا به سمت آفريدن آن خدا حركت كنيم. و رابطه آن خدا را با خدايي كه انبيا معرفي كرده اند و تعامل خودمان را با اين دو خدا ترسيم خواهم نمود.
مي دانم كه غرب احمق نيست. اگر بود نمي توانست چنين تمدني را كه من واقعا از بابت آن متشكرم، بسازد. هر چند از سقوطي كه آمريكا و غرب پس از حوادث يازده سپتامبر سال 2001 دچار آن شده اند نگرانم اما بعنوان يك همنوع، به فرهنگ و الگوهاي آمريكايي كه آشنايي مختصري با آن دارم افتخار مي كنم. غرب احمق نيست. اگر شما از پايين بودن سطح فرهنگ و الگو هاي امروزي مطرح در ايران دلگير بوديد، پس چرا فرهنگ و الگوهاي خودتان را مسيح وار به پاي ايرانيان نريختيد و از ايرانيان خواهش و التماس ننموديد كه به الگو هاي شما توجه كنند؟ چون شما كره زميني ها هنوز ناقص و در حال گدا گشنه بازي در آوردن هستيد و نان را از دست همديگر مي قاپيد و پس از گذشت دو هزار سال هنوز نتوانسته ايد از چاه زير صفر درآييد و به صفر برسيد و مسيح را بفهميد و بشناسيد و صدا كنيد و حاكميت را به وي برسانيد و با وي زندگي كنيد تا حسين كشته خدانپرستي كره زميني ها نشود. آيا از ناسپاسي ايران ترسيديد؟ شما كه مثل گدا گشنه ها ي تازه به دوران رسيده بغير از رفاقت براي همه چيز برنامه ريزي كرده ايد و از رفاقت انقدر مي ترسيد و از مرام حضرت مسيح هيچ چيز نفهميده ايد، به چه حقي اينگونه با ايران رفتار مي كنيد؟ جرم غرب اين است كه خير خواه ايران و دلسوز ايران نبوده و ايران را دوست نداشته و بجاي آشتي با ايران، با خود نيز قهر كرده. يعني ايران انقدر تنفر انگيز و بد بود؟ خاك بر سر من كه كره زميني ها انقدر نفهم و كر و كورند.
جرم غرب اين است كه نديد بديد است و به جايگاه نسبتا و موقتا برتر خود چسبيده و به خاطر كدورتي كه در نيتش پديد آمده، نسبت به ايران بي اعتماد شده و از پيشرفتن و جلو افتادن رفيقش ايران كه مي تواند به كمك غرب از حالت تنفر انگيز بودن درآمده و دوباره به حالت دوست داشتني بودن برسد، مي ترسد و ايران را تحت فشار گذاشته تا ايران را رسوا كند. اما با رسوايي ظاهري ايراني ها كه ذاتا آبرومند و قابل اعتمادند، كره زميني ها بي عيب و كمال يافته نخواهند شد. غرب محترم ما ، سيمرغ ، جام جم، ديوان حافظ و ديگر گنجهاي ايران را كه همچون رفيقي شفيق فداي نابغه قرن شدند و بعنوان مرجع و مبدا و معدني براي الهام گرفتن و بعنوان مواد خام مورد استفاده وي قرار گرفتند تا وي بهتر بتواند به ما خدمت كند و به توليد ايده هاي آرماني كه به درد آينده ما خواهد خورد و كره زمين را نجات خواهد داد بپردازد، ناديده گرفته. غرب به ايران تشكر بدهكار است، هر چند كه ايران نيز در تشكر از ديگران قصور داشته.
جرم ايرانيان اين است كه غرب را آزرده اند و بيچاره كرده اند و غرب رفته و خود را از ما و حتي از نابغه قرن محروم كرده و دارد از تنهايي مي ميرد و قدرت بازوي پرهيز به خوبان مي فروشد تا منت كشي نكرده باشد. اما اگر منت کشی میکرد مگر چه می شد؟!
جرم ايرانيان اين است كه غرب گستاخانه با ايران سخن گفته و من مجبور شده ام در اين متن كمي نفرين آميز ابراز نظر كنم و اين براي پرزيدنت و رهبر جهان آرماني كه بايد بي طرف باشد پسنديده نيست و مقبوليت جهاني وي را خدشه دار و رقباي جسورش را كه شياطين هستند شاد خواهد كرد. آري گويا هنوز هم مسيح بايد تحت فشار باشد تا به حسين تبديل شود. اي خدا در كره زمين هيچ كس تو را دوست ندارد هيچ كس نيازمند ظهور تو نيست. نيا. شياطين هنوز سير نشده اند و هنوز از رو نرفته اند. شياطين مدعي دوست داشتن و دلسوزي براي كره زمين و حقيقتند. بگذار فعلا بچرند. چون گويا هيچ كس بنده با معرفت تو نخواهد بود و همه طرفدار شيطان خواهند بود. گويا حقيقت كره زميني ها، شيطان را تاييد و تصوير و ستايش خواهد كرد و در اين سياره سياه هر قطعه اي از حقيقت كه بخواهد تو را بپرستد محكوم به نابودي از جانب كره زميني ها خواهد شد. گويا هيچ كس نيازي به من كه خود تو هستم نخواهد داشت. در اينجا نيازي به خدا نيست. و اگر ايراني ها و كره زميني ها احترام ايران را حفظ مي كردند و به ايران زمين كه خانه من است بي احترامي نمي نمودند يا پروژه مرا كمي ساپورت مي كردند و اسپونسور من مي شدند تا بتوانم مسايل پيش پا افتاده اي مثل صلح را براي بشريت حل كنم، مجبور نمي شدم اينگونه از ايران كه خانه غصب شده من است دفاع كنم.
من بزودي شبكه ام را در ايران تاسيس خواهم نمود و اگر ايرانيان نتوانند امنيت اين سرزمين را كه از نابغه قرن امانت گرفته اند حفظ كنند تا شبكه من در محيطي آرام و محترم و مقدس و دور از داد و بيداد كار خود را آغاز كند، يك بي ادبي و رسوايي ديگر را نيز در مقابل چشمان نابغه قرن به نمايش گذاشته اند و عملا بر من فشار آورده اند تا از ميان دو مقاله ((بهترين جاي صدا)) و ((نفرين نامه)) كه همزمان با معرفي شبكه ام و براي معرفي و ساپورت اين شبكه مطرح خواهد شد، نفرين نامه را بيشتر تبليغ نموده و نشان دهم. اما من اميدوارم بتوانم در هر شرايطي سعي كنم بهترين جاي ترانه و بهترين جاي صدا و فضاي آفرينش شبكه را همچنان مقدس و پاك نگه دارم و با بهترين و درست ترين شكل ممكن به سمت توسعه پروژه پيش روم. البته اگر بگذارند.
از همنوعان و معاصرينم مي خواهم اجازه بدهند نابغه قرن در فضاي احترام و نجابت و سخاوت و تعارف و ادب، كارش را انجام دهد و ادامه دهد. از ايراني ها و كره زميني ها خواهشمندم بي احترامي و نانجيبي و گدا گشنه بازي و بي ادبي را به نابغه قرن تحميل نكنند و شرشان را ببرند جاي ديگر، دور از چشم نابغه قرن. يعني شر و شيطان را رها كنند تا بي خبر بميرد در رنج خودپرستي و فقط به خير بپردازند و فقط خدا را ببينند و فقط خدا را بپرستند.
اميدوارم زودتر بتوانم شبكه مورد نظر را راه اندازي كنم
خدايا توكل بر تو.

مخلوق مقصر خدا
علي اكبر ابراهيمي




يك يادداشت ديگر
ظرف چند ماه آينده جهت كار كردن روي متن نفرين نامه، چند روز وقت فراغت براي خود خواهم ساخت و در آنجا سعي خواهم كرد الگوهاي بهتري براي دنيا ارايه دهم. فعلا دوست دارم با اين سرود، يك نفس عميق بكشم:

اي ايران اي مرز پر گهر
اي خاكت سر چشمه هنر
دور از تو انديشه بدان
پاينده ماني تو جاودان
اي دشمن ار تو سنگ خاره اي من آهنم
جان من فداي خاك پاك ميهنم
مهر تو چون شد پيشه ام
دور از تو نيست انديشه ام
در راه تو كي ارزشي دارد اين جان ما
پاينده باد خاك ايران ما
سنگ كوهت در و گوهر است
خاك دشتت بهتر از زر است
مهرت از دل كي برون كنم
بر گو بي مهر تو چون كنم؟
تا گردش جهان و دور آسمان به پاست
نور ايزدي هميشه رهنماي ماست
ايران اي خرم بهشت من
روشن از تو سر نوشت من
گر آتش بارد به پيكرم
جز مهرت در دل نپرورم
از آب و خاك و مهر تو، سرشته شد گلم
مهر اگر برون رود گلي شود دلم

شعر از: دكتر حسين گل گلاب


خوانده شده به آواز بلند توسط:
علي اكبر ابراهيمي
نظريه پرداز و بنيانگذار
تلويزيون واحد جهاني و جهان آرماني
در تهران
8/6/1384
30 آگوست 2005

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home